سیل اخیر در چند استان از کشورمان، هر روز ابعاد جدیدتری به خود می‌گیرد؛ می‌گویند یکی از بزرگترین فجایع طبیعی ایران در قرن اخیر بوده است. 

هزاران نفر به معنای واقعی خانه خراب شده اند، محصول کشاورزی فراوانی نابود شده و احشام بسیاری تلف شده‌اند، ادارات و مدارس و تاسیسات شهری تخریب شده‌ یا آسیب‌دیده‌اند، شهرها و استان‌های سیل‌زده مثل لرستان و خوزستان حتی پیش از سیل هم مصداق فاجعه بودند، از شدت تبعیض، نابرابری، فقر و نداری مردم و حالا اوضاعشان بدتر از هر زمان دیگریست.

این روزها تصاویری در رسانه‌ها منتشر می‌شود که نشان می‌دهد اقشار مختلف مردم از اقصی‌نقاط کشور به یاری مردم سیل‌زده شتافته‌اند. افرادی را می‌بینیم که با همه توان به کمک زلزله‌زدگان آمده‌اند و هر آنچه داشته‌اند به میدان آورده‌اند تا از رنج همنوعانشان بکاهند.

از هر قوم، مذهب، پیشه، جنسیت و گرایش سیاسی در میانشان می‌توان دید. آن‌ها لحظات بی‌نظیری از همبستگی اجتماعی و دیگرخواهی را خلق کرده‌اند.! 


تصاویر کمک به سیل‌زدگان را هم صدا و سیما و هم جریانات مختلف سیاسی، هم بخش‌های مختلف جامعه با قدرت تمام بازتاب داده و می‌‌دهند تا بگویند اوضاع به لحاظ همبستگی اجتماعی در جامعه از یکسو و اعتماد میان مردم و حاکمیت از سوی دیگر، آنقدرها هم بد نیست. 

نشان می‌دهند مردم دست کم در فاجعه‌ها همبسته می‌شوند و به میدان می‌آیند، تا بگویند که انسانیت در میان مردم نمُرده است و البته کار آن‌ها هم به پایان نرسیده است.


همه تصاویری که نشان داده شده بی‌تردید واقعی است، اما همه‌ی واقعیت نیست.


«امیل دورکیم» (Émile Durkheim) بنیان‌گذار جامعه‌شناسی، زمانی گفته بود: «جامعه‌شناسی از جایی آغاز می‌شود که واقعیت‌هایی که هر فرد با «عقل سلیم» خود در می‌یابد به پرسش گرفته شود و ابزارهای علمی بر چشمان غیر مسلح غلبه کند.» 

تا پیش از آن هر چه گفته شود اگرچه همه واقعیت دارد اما به کمک آن نمی‌توان هیچ گزاره تعمیم یافته‌ای در مورد کل جامعه ایران گفت. این خطایی است که به کرات حتی در سخنان و واکنش‌های جامعه‌شناسان هم دیده شده است. منافع به کنار، خیلی‌ها تسلیم احساسات خود شده‌اند.

همه نیامده‌اند.!

مرکز افکارسنجی ایران (ایسپا) در حال حاضر در محدوده مقدورات و مقررات اداری و علمی جامعه ایران، یکی از معتبرترین موسسات نظرسنجی ایران تا امروز است. 

نتایج آخرین نظرسنجی این مرکز که پس از ایام سیل و پایان تعطیلات 20 روزه عید صورت گرفته نشان می‌دهد که 57.4 درصد از مردم تاکنون در کمک به سیل‌زدگان مشارکت نداشته‌اند. 


فقط 42.6 درصد از مردم به میدان آمده و به همنوعان سیل‌زده خود کمک کرده‌اند.

42.6 درصدی که احتمالا در ادامه از میزان حضور و کمک آن‌ها کاسته خواهد شد.


جامعه گسیخته ایران را حتی سیل هم همبسته نمی‌کند.!

تا پیش از این تصور می‌شد لااقل فاجعه می‌تواند برای مدت محدودی جامعه گسیخته ایران را همبسته کند. داده‌ها اما خلاف این را نشان می‌دهد. 

داده‌ها برای آنان که پیش‌تر گفته‌ و نوشته‌اند که جامعه ایران جامعه‌ گسیخته‌ای است که سوژه «فردگرای خودخواه» در هراس از آینده و فاجعه بر آن مسلط شده، چندان عجیب نیست اما غم انگیز است. 

برای دیدن واقعیت این سوژه تا «ایران مال» راه درازی نیست. برای دیدن چشم‌های خیره ناتوان و نظاره‌گری که ناتوانی‌شان را فقط با گرفتن سلفی با زرق و برق‌هایی همه مصنوعی می‌توانند جبران کند. 


این تصویری است که احتمالا طبقه متوسط ایرانی، طبقه مسلط بر رسانه و بوروکراسی، نه چندان تمایلی به دیدن آن دارد و نه چندان تمایلی به بازنمایی آن:

57.4 درصد مردم به میدان نیامده‌اند.!


کمک‌ها، ناکافی است.!

کمک‌های صورت گرفته به مناطق سیل‌زده تاکنون کافی نبوده و حماسه‌ای در جامعه رخ نداده است اگر‌چه به حرکت در آمدن هر دستی برای کمک به دیگری در این وانفسای گسیختگی و دشواری اقتصادی، خود یک حماسه است. اگرچه بوده‌اند و هستند افراد و جمع‌هایی که فداکاری بسیار نموده‌اند، حتی جانشان را به خطر انداخته‌اند. 

اگرچه همین 42.6 درصد به میدان آمده، کمک زیادی (نقدی و غیرنقدی) کرده‌اند، خوب‌نمایی اوضاع و اسطوره‌سازی از حماسه‌های مردم در فاجعه فعلی با به تصویر کشیدن کمک‌های رشک‌برانگیز افراد و لحظات غرورآفرین و انسانی، نباید ما را از دیدن تصویر کلی جامعه باز دارد. 

هر حماسه‌ای رخ داده فقط به 42.6 درصد از جامعه مربوط است. همه تبلیغات و درخواست های نهادهای رسمی و غیررسمی، تلویزیون و گروه‌ها و نهادهای سیاسی و اجتماعی و سلبریتی و دولت و حاکمیت و... تاکنون نتوانسته نزدیک به 60درصد از مردم را به حرکت درآورد. 


امروز تاکیدِ بر به میدان نیامدن، ضروری است.


جامعه ایران در چند سال گذشته به شدت فقیر شده است. ناتوانی اقتصادی بیشترین فراوانی اعلام شده برای کمک نکردن را به خود اختصاص داده است. 


آن‌ها که فقیر شده‌اند، آن‌ها که ثروت از دست داده‌اند، آن‌ها که بیش از بقیه از آینده در هراسند، بیش از پیش در خود فرو می‌روند، از بقیه فاصله می‌گیرند، محافظه‌کار و منزوی و بی‌تفاوت می‌شوند، احساس ناتوانی می‌کنند، منفعل می‌شوند و چشم به راه منجی می‌مانند تا شاید خود را حفظ کنند. آن‌ها تماشاگران فاجعه‌اند. ناتوان در برابر «مال‌ها» -malls- و «سلبریتی»ها و بیش از آنکه ناتوان‌ باشند، احساس ناتوانی می‌کنند، حال آنکه هیچ‌یک بدون همبسته شدن با دیگری نمی‌توانند خود را نجات دهند. 


رستگاری در جماعت است که ممکن می‌شود. همبستگی در شرایط دشوار است که معنا پیدا می‌کند.

میزان کمک هیچ اهمیتی ندارد، اصلِ به میدان آمدن مهم است.  


فقدان نهادهای اجتماعی مورد اعتماد در ایران

اکثریت جامعه به هیچ گروه، نهاد و فردی اعتماد نکرده اند. دعوت هیچ‌یک را نپذیرفته‌اند. هیچ همبستگی جمعیِ فراگیری رخ نداده است. 

در فقدان نهادهای اجتماعی مورد اعتماد، ایران مستعدِ بدل شدن به یک «جامعه توده‌ای» است. همه نهادهای نمایندگی‌کننده، خیّرِ عمومی، حاکمیتی، دولتی و غیر‌دولتی، تک تک و حتی روی هم باز هم در «اقلیت» مانده‌اند:  

  • فقط 13.3 درصد از مردم به هلال احمرکمک کرده‌اند. (31.3 درصد از کمک‌کنندگان) 
  • 6 درصد از مردم (14.3 درصد از کمک‌کنندگان) از طریق مساجد و حسینیه‌ها، کمک کرده‌اند.
  • 3.4 درصد (8.1 درصد از کمک‌کنندگان) از طریق کمیته امداد، کمک کرده‌اند.
  • 1.3 درصد (3.1 درصد از کمک‌کنندگان) از طریق سلبریتی‌ها، کمک کرده‌اند. 
  • 5.4 درصد (12.7 درصد از کمک‌کنندگان) مستقیماً به مناطق سیل‌زده کمک کرده‌اند.
  • 13.2 درصد از مردم (30.5 درصد از کمک‌کنندگان) از طریق سایر سازمان‌های حاکمیتی و دولتی یا نهادهای خیریه به سیل‌زدگان کمک کرده‌اند.

توجه: ایسپا آمار را از میان جامعه کمک‌کنندگان بیان کرده است نه کل جامعه ایران.  


فاجعه تازه شروع شده.!

نزدیک به 60 درصد از مردم هنوز به میدان نیامده‌اند. این به آن معناست که ظرفیت بسیار بزرگی از کمک‌ها، هنوز در جامعه ایران آزاد نشده است. 

هزاران سیل‌زده بی‌خانمان، بی‌محصول، بی‌دام و بی‌مغازه، شهرهای آسیب‌دیده، مدارس و ادارات تخریب شده، باقی مانده‌اند و مجموعه کمک‌ها تاکنون فقط توانسته‌اند آنها را زنده نگه دارند، پناه دهند و سیر کنند و نهایتاً گِل و لای را از برخی خانه‌ها و خیابان‌ها بیرون بریزند. 


بازسازی هنوز شروع نشده است. اگرچه دولت باید به مسئولیت‌های خود در بازسازی مناطق عمل کند اما حتماً به کمک آن 60 درصد نیاز است. این جمعیت عظیم به هر میزان که به میدان بیاید، گره بزرگی از همنوعان خود خواهند گشود.

برای یک بار هم که شده سیاسیون و اهدافشان باید کنار بروند و راه را برای سخن گفتن و کنشگری مردمان با هم و برای هم باز کنند. باور کنیم سرنوشت مردم مهمتر از موفقیت و بقای این یا آن گروه سیاسی است، نمایش کافی است.
الگوهای آن‌ها برای به میدان آوردن مردم، موفق نبوده است. ما نیازمند تلاش‌ها و الگوهای جدیدی برای ایجاد همبستگی اجتماعی هستیم. 

«سیاست اخلاقی» با گروه‌های سیاسی فعلی محقق نمی‌شود. راه را هر چه بیشتر باید برای سیاست‌ورزی گروه‌های مردمی بیشتری باز کرد، حداقل برای همان 60 درصد به میدان نیامده. 

واقعیت را برای مردم باید تصویر کرد. حماسه‌سازی نادرست و بازنمایی واژگونه «کلیت» بر مبنای تعمیم غلط تصاویر «جزئی»، 60 درصد مشارکت نکرده را بیش از پیش بی‌تفاوت می‌کند، ضرورت به میدان آمدنشان را از بین می‌برد و احساس مسئولیت را از آنها سلب می‌کند. 


همه باید بدانند فاجعه تازه شروع شده است و همنوعانشان به کمک نیاز دارند.

 هیچ کس نباید بیرون از گود بماند، فردا شاید دیر باشد.


آن‌ها که آمده‌اند باید تا جایی که می‌توانند و برایشان ممکن است همچنان در میدان بمانند و به کمک ادامه دهند و آن‌ها که هنوز وارد نشده‌اند، باید بر حس ناتوانی و بی‌اعتمادی خود غلبه‌کنند. 

60 درصد به میدان نیامده همین حالا باید تصمیم گرفته و گوشه‌ای از فاجعه را بگیرند حالا به هر میزان که می‌توانند. انبوه کمک‌های خُرد، بر فاجعه غلبه خواهد کرد. 

به جای اسطوره‌سازی از وضعیت فعلی باید آن‌ها را مخاطب قرار داد و به میدان فراخواند. هیچ‌کس به کلی ناتوان نیست. فرصت برای انسانی زیستن، شاید آنقدرها هم فراخ نباشد؛ همچنان که فرصت برای خوب‌نمایی اوضاع.


منبع:

یادداشتی از دکتر آرمان ذاکری، جامعه شناس
مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا)


منتظر نظرات سازنده شما درباره این مطلب و بیان تجربیات ارزشمندتان در حادثه سیل اخیر، هستیم.