کتاب مشاغل نوعدوستانه؛ چطور در عین ایجاد یک تغییر، درآمد هم داشته باشیم، الهام گرفته شده از سخنان اسقف اعظم «دزموند توتو» است که به نویسندگان این کتاب «جفری پرایور» و «الکساندرا میچل» گفت:
«اگر ما صورت و ظاهر جامعه متمدن را بازسازی نکنیم، دیگر جامعهای متمدن نخواهیم داشت.» و آنها را برای نوشتن چنین کتابی به چالش کشید.
این کتاب از مردم، به خصوص جوانان دعوت میکند تا با ترکیب علاقه، هدف و مهارتهای خود به دنبال مشاغلی بروند که بر یک هدف والا و انسانی تمرکز میکنند.
این کتاب برای افرادی نوشته شده است که در درجه اول به دنبال انجام کارهایی متمرکز بر یک هدف مشخص هستند و در درجه دوم به دنبال توسعه سازمانهای حرفهای و آموزشی مردمنهاد و همچنین فعالیتهای خیریه و انساندوستانه باشند.
مشاغل نوعدوستانه قابلیت اطلاعرسانی، توانمندسازی و الهامبخشی دارند. امید نویسندگان کتاب این است که تا سال ۲۰۲۰ حداقل یک میلیون از جمعیت زیر سی سال در آمریکا مشغول به کار در موقعیتهای شغلی متمرکز بر یک هدف والا و انسانی باشند.
تصویر روی جلد کتاب «مشاغل نوعدوستانه: چطور در عین ایجاد یک تغییر، درآمد هم داشته باشیم»
غلبه بر تابوهای اجتماعی
بگذارید با نقل قولی از استیو جابز شروع کنیم:
«این را برای دیوانهها میگویم، آنهایی که سرکش هستند، آنهایی که دردسر ساز هستند.
ممکن است برخی، این افراد را دیوانه قلمداد کنند ولی از دید ما آنها نابغه هستند.
زیرا تنها همین افراد دیوانه هستند که فکر میکنند، میتوانند دنیا را عوض کنند و در نهایت آنها همانهایی هستند که دنیا را تغییر میدهند.»
«دوریس کستر» از ایالت «کلرادو» برای ما تعریف کرد که از دختر ۱۴ سالهاش خواسته بودند که یک انشا درباره برنامههای خودش برای شغل آیندهاش بنویسد.
دختر «دوریس» شش سالی میشد که عضو سازمان مردمنهاد پیشاهنگی دختران بود و این برنامه، فرصتهای رهبری، چادر زدن در طبیعت و دوستی با دختران همگروهش را بسیار دوست میداشت.
یکی از پیشاهنگان حرفهای که مدیر اردوگاه و همگروه آنها بود، نقش یک الگو را برای دخترش داشت تا حدی که او هم میخواست در بزرگسالی تبدیل به یک پیشاهنگ حرفهای شود و انشای خود را در رابطه با همین موضوع نوشت. در کمال تعجب، معلمش در جواب نوشته بود: «اوه، نه، عزیزم. شما باهوشتر از این هستی که بخواهی در یک سازمان مردمنهاد کار کنی!»
ما واقعا دلمان میخواهد که فقط از مزایا و نکات فوقالعاده مشاغل نوعدوستانه تعریف کنیم. ولی باید اعتراف کنیم که این مشاغل چالشهایی هم دارند.
افراد در این مشاغل با ذهنیت اجتماعی و ادراک درونی خود درگیری پیدا میکنند. شما وقتی میگویید برای سازمانی متمرکز بر یک هدف والا و انسانی کار میکنید و یا بدتر از آن وقتی میگویید که خود را وقف یک شغل نوعدوستانه طولانیمدت کردهاید، برای مثل شما کارمند یک سازمان مردمنهاد، معلم مدرسه ابتدایی، کارمند سازمان توسعه بینالملل و یا دستیار پرستار هستید، معمولا با عکسالعملهای عجیب و غریبی روبهرو میشوید.
شوخی رایج بین ما این است که حتی با وجود تعداد رو به افزایش فرصتهای شغلی در این حوزه، این مشاغل هنوز نامرئی هستند. با اینکه فرصتهای قابل توجه و متنوعی وجود دارند، میزان نادیده گرفته شدن این بخش حیرتانگیز است.
در این مطلب میخواهیم به برخی از تردیدهای افراد برای دنبال کردن مشاغل نوعدوستانه بپردازیم و امیدواریم برخی از تصورات غلط رایج را از بین ببریم.
ایجاد وضعیت شغلی با بار معنایی بیشتر
در کمال تعجب، کار کردن در یک سازمان مبتنی بر یک هدف والا و انسانی، بهعنوان یک حرفه به رسمیت شناخته نمیشود.
«اسکات کوران» که در حال حاضر مشاور عمومی بنیاد کلینتون است، درباره تصمیماش برای ترک موقعیت شغلی فوقالعاده خوب خود به عنوان یک وکیل در یک کلان شهر و پیوستن به حوزه فعالیتهای اجتماعی گفته است: «من در واقع فقط به دنبال عوض کردن کارم بودم، به دنبال کاری بودم که بار معنایی بیشتری داشته باشد.»
او در این راه تنها نیست. امثال «اسکات» بیشتر به دنبال تعریف مجدد ارزشهای خودشان هستند و به دنبال وقف کردن خود به کارهایی هستند که برایشان اهمیت دارد، کاری که تغییر ایجاد کند و درعین حال در راستای اهداف شخصی خودشان هم باشد.
با این وجود، همه تصمیم اسکات را تایید نکردند. اولین شخصی که اسکات به او گفت که میخواهد کار در شرکت حقوقی را رها کند تا به دنبال یک مدرک کارشناسی ارشد در دانشکده تازه تاسیس شده خدمات عمومی کلینتون برود، آن شخص درستی و عقلانی بودن تصمیم او برای ترک شغلی باثبات و موفق برای قدم گذاشتن در راهی جدید و بدون مقصد روشن را، به زیر سوال برد.
«اسکات» میگوید: «من واقعا خوشحالم که خودم را به دست سرنوشت سپردم و اینکار را انجام دادم. ترک یک شرکت حقوقی معتبر و مجدد بر سر کلاس درس رفتن یک قدم رو به عقب و پسرفت بود و بدتر از آن این بود که این مدرک برای اولین بار در موسسهای تعریف شده بود که خود موسسه هم هنوز در شرف تاسیس بود. ولی با این کار درهای تازه و فرصتهای جدیدی برای من باز شد که حتی تصورش را هم نمیتوانستم بکنم.»
لغات و اصطلاحات افسردهکننده در این حوزه یکی از مواردی است که کمکی به ما نمیکند. بسیاری از سازمانهای متمرکز بر یک هدف والا و انسانی دارای وضعیت مالیاتی سازمان غیرانتفاعی هستند ولی هر چیزی که با کلمه «غیر» شروع شود بار منفی خاصی را القا میکند.
به خصوص در کشورهایی که افراد در یک فضای سرمایهداری به دنیا آمده و بزرگ شدهاند، این نامگذاری به صورت ناخودآگاه موجب رد کردن و نادیده گرفتن اصل موضوع میشود. الکسیس اوون که لحاف چهل تکه بزرگ یازده سپتامبر را دوخته است میگوید :
«منظور از عبارت غیرانتفاعی تنها بیانکننده یک وضعیت مالیاتی مشخص است. این را کنار بگذارید. معیار باید اینگونه باشد: اوه، تو خیلی باهوشی و من واقعا فکر میکنم که میتوانی دنیا را تغییر بدهی و بیا این هم یک راه برای ایجاد تغییر.»
رساله دکترای «جفری» تحلیل مقایسهای میان شایستگیهای مطلوب زمان کار در یک سازمان سودآور در مقابل یک سازمان غیرانتفاعی است.
«جفری» متوجه شد که رهبران سازمانهای سودآور نسبت به شایستگی همتایان خود در سازمانهای غیرانتفاعی بسیار مردد بودند.
از سوی دیگر، رهبران غیرانتفاعی معتقد بودند که به اندازه رهبران سازمانهای سودآور توانمند هستند ولی قبول داشتند که عموم مردم برای آنها ارزش و احترام کمتری قائل هستند. دانستن این موضوع برای افرادی که میخواهند وارد این عرصه بشوند مهم است زیرا اگر بخواهید از سازمان غیرانتفاعی به سازمان سودآور نقل مکان کنید، ممکن است اعتبار کامل و کافی بابت تجربه و سابقه کاریتان دریافت نکنید.
خوشبختانه، پایاننامه «جفری» چندین سال قبل نوشته شده است و اگر چه هنوز تا حدی یافتههای او حقیقت دارند، ولی تغییری شروع شده است. تغییر در میان رهبران سازمانهای سودآور کمکم دارند به ارزشها و امکان انتقال مهارتها و دیدگاههایی پی میبرند که سازمانهای مبتنی بر یک هدف والا و انسانی ایجاد میکنند.
اگر جوان هستید، ممکن است به دنبال پربارتر کردن رزومه کاری خود و گسترش مهارتهای حرفهایتان باشید. ما شما را تشویق میکنیم تا به جای مشاغل موقت و دم دستی، کار در یک سازمان مبتنی بر هدفی والا و انسانی را در نظر بگیرید.
ما با «کورت مکمانوس»، یک مهندس عمران جوان که کار ساخت و ساز خانه در «نیواورلئان» پس از توفان کاترینا را شروع کرده بود، گفتگو کردیم. او در مورد این تجربه خود می گوید:
«این کار به من آموخت که چگونه یک مهندس واقعی باشم. و در مراحل مختلف و در یک زنجیره تامین که من کنترل کنندهاش نبودم، با یک دولت بیکفایت محلی و با خانوادههایی کار میکردم که زیر فشار بودند. من رویایی با این مشکلات را در دانشکده مهندسی نیاموخته بودم، اما آنچه که در این جامعه آموختم به من اجازه میدهد که آموختههای مهندسی خود را در هر نقطه از جهان، اجرا کنم».
«گرانت دیارسی»، یک کارآموز دوره تابستان در سازمان خیریه «فیدینگ امریکا» انجام داد و در نهایت همان سازمان او را برای یک موقعیت شغلی مرتبط با عملیات راهبردی استخدام کرد. در عرض کمتر از پنج سال بعد از این او توانست در بخش عملیات و کسب و کار راهبردی گوگل استخدام شود.
«گرانت» به خاطر دارد که در ابتدا بسیاری از دوستاناش متعجب بودند که چگونه او میخواهد با کار در یک سازمان خیریه از پس مخارجش بربیاید.
«گرانت» میگوید: «دوستان همسن و سال من میگفتند: تو داری میری به سمت دنیای سازمانهای غیرانتفاعی. آیا میتونی زندگیات را با این درآمد اداره کنی؟»
اما آنها دیدند که چقدر من از کارم در این سازمان خیریه لذت میبردم و معلوم شد که چقدر حرکت خوب و ارزشمندی در راستای آینده شغلی من بود.»
نگرش حاکم درباره کار در یک سازمان غیرانتفاعی که یک شغل درجه پایین محسوب میشود تا حدودی ناشی تصورات غلط در مورد سختیهای پیرامون کار است.
«بیل آشنباخ»، مدیر منابع انسانی در انجمن قلب آمریکا میگوید: «من با بسیاری از افرادی که بعد از کار در سازمانهای سودآور، در حال حرکت به جهان غیرانتفاعیها بودند مصاحبه کردهام.
برایم جالب بود که نه نفر از هر ده نفرآنها احساس میکردند در حال کم کردن زمان طولانی پنجاه الی شصت ساعت کار در هفته هستند و بیشتر وقت استراحت خواهند داشت. ولی در واقعیت اینگونه نیست.»
همانند هر موقعیت شغلی سطح ارشد، کار در یک سازمان غیرانتفاعی هم نیازمند زمان و تلاش زیاد است. صدق و صحت این موضوع در سازمان مبتنی بر یک هدف والا و انسانی کمتر از دیگر سازمانها نیست.
«مارک ترک» که شرکت «گلدمن سکز» را ترک کرد تا سمت مدیرعاملی سازمان «نیچر کانزرونسی» را بهعهده بگیرد، میگوید: «رهبری سازمانهای غیرانتفاعی، فرصتهای هیجانانگیزی هستند برای ایجاد یک تغییر مثبت که اصلا آسان نیست.
در سازمانهای غیرانتفاعی اهداف پیچیدهترند، اندازهگیری نتایج سختترند و جذب سرمایه مشکلتر است و این سازمانها همچنین نیازمند یک سبک مدیریتی متفاوت هستند. در بسیاری از موارد، مدیران بخش سودآور که به جهان غیرانتفاعیها تغییر شغل میدهند بهطور بالقوه یک سبک مبتنی بر رضایت جمعی را پیش میگیرند و به کشف راههای جدید برای جذب بیشتر سرمایه و اندازهگیری نتایج روی میآورند. من فکر می کنم همه این موارد خوب هستند ولی میتوانند چالش برانگیز باشند.»
«استفکا فانچی» مدیر یکی از شعبههای سازمان مسکن برای بشریت میگوید: «چشمانداز ما بهعنوان یک سازمان، از بین بردن مشکل مسکن برای افراد فقیر در سراسر کره زمین است.
این چشمانداز برای من یک ناامیدی بنیادی به همراه دارد زیرا که احتمالا هرگز به این هدف نخواهم رسید. باید با این واقعیت کنار بیایید که ممکن است تا حد نهایت برای رسیدن هدف خاصی تلاش کنید که قرنها است افراد مختلفی در همین راستا کار کردهاند و این شما نیستید که قادر خواهید بود به این هدف برسید یا این معضل را برطرف کنید.
من فکر میکنم بسیاری از مردم از اینکه نمیتوانند اثرگذاری مطلوبی را در کار خود ببینند، خسته و درمانده میشوند و پیروزیها و موفقیتهای کوچک به چشمشان نمیآید.
اما یکی از بزرگترین مزایای کار من این است که مقدار زیادی آزادی عمل برای امتحان چیزهای جدید و ایجاد راه حلهای نوآورانه برای مشکلات دارم و میتوانم آنها را اجرا کنم.
هیچ راه پر مانعی بر سر راهم برای گرفتن مجوز از همه وجود ندارد. اگر افراد فکر کنند که یک ایده خوب است، من سرمایهگذار برایش پیدا میکنم و به مرحله اجرا در میآورم. من عاشق این کار هستم.»
ترجمه: یاری کده
دیدگاه خود را بنویسید