نخستین واکنش شما پس از این که به شما بگویند، فلانی از راه کار در یک سازمان خیریه ثروتمند شده، چیست؟ اگر ببینید سازمان خیریه مورد علاقه شما از محل جمعآوری بودجه توانسته یک تبلیغ سه میلیون دلاری سفارش دهد چیست؟
حالا اگر فهمیدید یک موسسه خیریه یا غیرانتفاعی برای آزمایش کردن یک ایده جدید برای جمع آوری کمک، نه تنها پول جمع نکرده که یک میلیون دلار هم از دست داده، چه واکنشی خواهید داشت؟ یا اگر به شما گفتند این موسسه خیریه بابت وامی که داده، به سرمایهگذاران خود سود ۱۰۰ درصد بازگردانده است، چه حالی پیدا میکنید؟
آیا شماهم مانند خیلیها هستید که اگر چنین اخباری به شما بدهند، خونتان به جوش میآید و به قول خودمان از عصبانیت کهیر میزنید؟ آیا شما هم فکر میکنید چنین کارهایی باعث بدنامی و سابقه بد برای موسسات خیریه و غیرانتفاعی میشود؟ حالا این را در نظر بگیرید:
اگر تفکر و احساس ما و در نتیجه، قضاوت ما اشتباه باشد چطور؟ اگر این چیزهایی که باعث شده شما به خشم بیایید، مشخص شود که در واقع کارهایی برای پایان دادن یا کم کردن درد و رنج دیگر انسان ها است چطور؟ آیا باز هم به غضبی که به سوی شما سرازیر شده، وا میدهید؟
این مسائل و حواشی و نکتههای آن چیزهایی است که در ۱۵ سال گذشته ذهن مرا مشغول کرده و موضوع آخرین سخنرانیم در کنفرانس تد ۲۰۱۳ بوده است.
برای ورود بهتر به مسائل مطرح شده در این نوشته، سخنرانی و خلاصهای از آن را ابتدا مرور میکنیم:
سوال ابتدایی این است : چرا بهرغم وجود خیریههای مختلف هنوز این قدر مشکلات مختلف وجود دارند و خیریهها موفق نبودهاند؟ یک جواب این است که مشکلات خیلی بزرگ و پیچیده هستند. اما جواب دیگر این است که موسسات خیریه، کوچک هستند و توان کافی برای مقابله با مشکلات فعلی را ندارند.
یک سیستم اعتقادی سنتی وجود دارد که موسسات غیرانتفاعی را کوچک نگه میدارد. در این سیستم، هر آنچه که بر مبنای سیستم سرمایهداری برای موسسات انتفاعی خوب است و باعث رشدشان میشود از موسسات غیرانتفاعی دریغ شده است. در این جا به پنج زمینه تبعیضآمیز بین موسسات انتفاعی و غیرانتفاعی میپردازیم:
۱) اولین زمینه تبعیض تفاوت در استخدام نیروی انسانی در عرصه مدیریت کلان است. بر مبنای باور سنتی، در موسسات خیریه نباید حقوق بالایی به افراد داده شود. ولی در موسسههای انتفاعی، بهترین ها را با حقوق بالا جذب میکنند و به کمک آن ها توسعه و پیشرفت میکنند.
۲) دومین زمینه، تفاوت در تبلیغات و بازاریابی است. بخش انتفاعی تشویق به تبلیغ میشود و جلب توجه و سرمایه را دنبال میکند. اما در بخش غیرانتفاعی، باور مرسوم این است که پول خیریه نباید صرف تبلیغات شود و فقط باید صرف هدف کمک مستقیم به افراد نیازمند شود.
۳) سومین زمینه تفاوت بین موسسههای انتفاعی و غیرانتفاعی، میزان ریسکپذیری است. موسسات انتفاعی تشویق به ریسک و سرمایهگذاری در پروژههای جدید میشوند که موجب رشد و توسعه میشود. ولی موسسات غیرانتفاعی به خاطر ترس از شکست از هرگونه ریسک منع میشوند تا پول خیریه با شکست احتمالی، از بین نرود.
۴) مسئله بعدی زمان است. در موسسه های انتفاعی، پروژه های زیادی هست که سال ها طول می کشد تا به جایی برسد و سرمایهگذارن برای آنها صبور هستند. اما در بخش غیرانتفاعی، صبر معنایی ندارد و سرمایه گذاران و حامیان خیریه، به دنبال رسیدن به نتیجه درکوتاه مدت هستند و میخواهند خیلی سریع به آن برسند.
۵) و آخرین نکته این که سود نیز از زمینههای بزرگ تبعیض است. بخش انتفاعی بابت سرمایههایی که از مردم یا موسسات جذب می کند، به آنها سود میدهد و آنها را تشویق به مشارکت بیشتر میکند. اما بخش غیر انتفاعی از این امکان محروم است.
چرا این گونه فکر می کنیم؟ دوران این باورهای تعصب آمیز ناشی از تفکرات سنتی و مذهبی گذشته است که معتقد بودند خیریه نباید هزینه داشته باشد و هزینه کردن را معادل اتلاف پول خیرین میدانستند. اما باید بدانیم که اگر خواستار تغییر هستیم، باید مسئولیت پذیر باشیم و درباره باورهایمان دوباره بیاندیشیم و پذیرای تغییر باشیم.
بازبینی و تفکر دوباره
حالا برمی گردیم سر آن مسئله ای که بالا و در ابتدای مطلب گفته شد و پرسیدیم از آنچه ممکن است به شما گفته شود، به خشم میآیید یا نه؟ پس بگذارید به جای قضاوت سریع، تمامی داستان را با هم بازبینی کنیم و بعد ببینیم آیا باز هم همین حس را دارید و یا این که به زوایهای دیگر از قضاوت میرسید.
فرض کنید شخصی در کار خیریه، بتواند سود کند. برای مثال، یک مدیر باشگاهی از دختران و پسران تشکیل دهد که درآمد آن ها را در مدت هشت سال، سه برابر کند و از نیم میلیارد به یک و نیم میلیارد درآمد سالانه برساند. این اضافه درآمد به باشگاه اجازه میدهد که تعداد کودکانی را که مورد حمایت قرار داده اند، دو برابر کند.
فرض کنیم این مدیر، سالی یک میلیون دلار دستمزد میگیرد. این مثال البته قصه نیست و واقعا اتفاق افتاده و باشگاه دختران و پسران برای این دستمزد، مورد انتقاد قرار گرفته است.
آیا یک میلیون دلار، هزینه ارزانی برای به دست آوردن یک میلیارد دلار اضافه در سال و دو برابر کردن تعداد کودکانی که خدمات دریافت میکنند نیست؟ آیا ترجیح میدهیم که مدیری معمولیتر با دستمزد ۱۵۰ هزار دلار در سال استخدام کنند، ولی رهبر جدید قادر به اضافه کردن درآمد و اضافه کردن افراد مورد سرویس نباشد؟ آیا میخواهیم سالانه ۸۵۰ هزار دلار در هزینه حقوق صرفهجویی کنیم و در قبالش یک میلیارد دلار را در سال از دست بدهیم؟
و اگر تبلیغ تلویزیونی که سه میلیون دلار صرف پخش آن شده، درآمدی شش میلیون دلاری در مرحله اول و درآمدی شش میلیون دلاری در مرحله دوم نمایشش حاصل کند چه؟ در واقع به ازای هر یک دلاری که خرج تبلیغ از محل کمکهایی که به خیریه شده، کردهایم، چهار دلار به خیریه بازگشته است.
اگر یک میلیون دلاری که سازمان غیرانتفاعی و یا موسسه خیریه در طی بررسی و آزمایش یک روش جدید جمعآوری کمک از دست داده، منجر به این شود که چیزی جدید را در راه جمع آوری کمک یاد بگیرند که پیش از این نمیدانستند و کمکشان کند که روش هایی جدید ایجاد کنند که میلیونها دلار برای خیریه کمک جمع کنند، چطور؟
این ماجرا شبیه به شکستی است که در یک روش از درمان سرطان توسط محققان، آنها را به روشی بسیار بهتر و مطمئنتر، رهنمون میکند. بنابراین مانند این است که افراد خیر و حامیان سرمایهگذار فعالیتهای خیریه که پولشان برای سرمایه گذاری در یک پروژه شکست خورده به کار رفته است، در واقع پولشان را در آموختن روشی جدید سرمایه گذاری کردهاند که در آینده میلیون ها دلار به موسسه باز می گرداند که صرف همان هدف خیریه اولیه میشود.
و درباره داستان سرمایه گذاری که ۱۰۰ درصد سود برای وامش میگیرد، اگر این وام برای پروژه جدید پر ریسک جمعآوری کمکها بوده باشد چه؟ مثلا برای یک پروژه یک تریلیون دلاری. یک سازمان خیریه یا غیرانتفاعی، نیاز به یک میلیون دلار دارد تا هزینه اولیه ایجاد این پروژه را بپردازد. اما پروژه، ریسک بالایی دارد و ممکن است شکست بخورد. اطلاعاتی نیز دربارهاش وجود ندارد. قبلا انجام نشده است. هیچ بانکی حاضر نیست به چنین پروژهای نزدیک شود.
بنابراین یک سرمایهگذار جلو می آید و میگوید من این یک میلیون دلار اولیه را می پردازم ولی در قبالش اگر پروژه موفق شد، دو میلیون دلار میخواهم تا جبران ریسکی که میکنم باشد. خیریه قبول میکند. پروژه به موفقیت بزرگی میرسد و ۱۰ میلیون در سال اول جذب میکند. سرمایهگذار دو میلیون میگیرد و ۸ میلیون برای موسسه باقی میماند. رقمی که بدون حضور چنین سرمایه گذاری، امکان اجرایش صفر بود. چون الان این ایده آزمایش و موفق شده، بانکها حاضرند بابتش در آینده وامهایی با بهره کم بدهند. پروژه هشت میلیون دلار را در سال و به مدت ۱۰ سال تامین میکند که میشود چیزی معادل۸۰ میلیون دلار درآمد و در ازای آن تنها یک میلیون دلار هزینه به سرمایهگذار ابتدایی باید پرداخت.
هیچیک از این سناریوهایی که به آنها اشاره کردم، خیالی و ساختگی نیستند. بارها دیدهام که در دنیای واقعی اتفاق افتادهاند.
وقتی به جای واکنش نشان دادن در اول، به کل داستان توجه کنیم، بعدش دیگر به قولی وجدان درد نمیگیریم و از قضا خیلی منطقی است که چنین کاری را دنبال کنیم. قبل از این ممکن بود برای ما هضمش سخت باشد. ولی حالا میفهمیم از قضا کار درست و مناسبی است.
موافقید هرچه تا الان درباره خیریه و موسسه غیرانتفاعی و کمک و تغییر شنیدهایم، برعکس بوده است؟ آیا این گونه نیست که وقتی فقط اهداف را به مردم نشان میدهیم ولی نمیگوییم که کل ماجرا و انتها قرار است چگونه باشد، آنها را گمراه میکنیم؟
آیا این گونه نیست که به اسم اخلاق، در واقع رنج و درد میلیونها کودک و بزرگسال را در دنیا طولانیتر میکنیم؟ آیا فکر میکنید برای یک مادر که پسر خردسالش را در اثر آنفلونزای پرندگان از دست داده مهم است که هیچ کس در موسسه خیریهای که در نجات پسرش ناموفق بوده، از فعالیتش سودی نبرده است؟
ما اجازه میدهیم که بخش انتفاعی از ابزارهای سرمایهداری بهره برد. ولی نمیگذاریم بخش غیرانتفاعی از همان ابزارها استفاده کند. خیریه واقعی، نمیتواند با تکریم به ایدهای جدید خراب شود. شاید این بزرگترین بیعدالتی نسبت به تمام انسانهایی که با ناامیدی در انتظار کمک ما هستند، باشد. بدتر این که این نوع بیتفاوتی، از آن نوعی است که همه به طور گسترده نسبت به آن بیتفاوتیم.
اگر ما مسئولیت به عهده بگیریم و درباره آنچه بر دوشمان است فکر کنیم، آن را دوباره و دوباره بازبینی کنیم، میتوانیم بهکل دیدگاهمان را نسبت به دنیا تغییر دهیم و آن وقت است که تغییرات واقعی شروع خواهند شد. حالا یک بار دیگر و هرچند ممکن است این سوال گیج کننده باشد، اما بیایید و این احتمال را بررسی کنید که آیا امکان دارد همه آنچه تا الان درباره خیریه و یا فعالیت های غیرانتفاعی یاد گرفتهایم، نادرست باشد؟
این مطلب نوشته «دن پالوتا» کارآفرین آمریکایی، نویسنده کتاب «مسئله خیریه و رییس سازمان تبلیغات برای بشردوستی» است. او در پی راههای تفکر نوین برای اقتصاد بهتر غیرانتفاعی و خیریه است.
ترجمه: یاری کده
منبع: huffington post
دیدگاههای بازدیدکنندگان
محمد تقی اصل زارع
سلام
1323 روز پیش ارسال پاسخقبلا مطلبی خوانده بودم با این مضمون که اگر آرزویی کنی زنگی در کائنات به صدا در میآد که آرزوی این شخص را برآورده کنید و در ادامه آمده بود که اگر آرزوت را بنویسی زنگ های بیشتری به صدا در میآد که زودتر آرزوش را برآورده کنید.
من آرزو کردم که بتوانم عمل نیکی در امور خیریه انجام دهم که زنگ اول به صدا در آمد وبا سایت شما آشنا شدم و شروع کردم به نوشتن تا زنگ های بیشتری به صدا در آیند.
نوشته آقای دن پالوتا به ایده کار آفرینی که مدتهاست قلب و ذهنم را درگیر کرده امیدم را دوچندان نمود که راهی هست و همراهانی هستند. سوالم اینست که میتوانم آرزویم (ایده کار آفرینی)ام را باشما در میان بگذارم تا یک فعالیت اقتصادی انتفاعی به نفع موسسات خیریه را با راهنمایی شما به سر انجام برسانم؟.سپاس از حضورتان