بنیان‌گذاران سازمان‌های مردم نهاد، حامیان مالی و سازمان‌های مالیاتی باید طرز فکرشان را که هر چه مازاد درآمد بر هزینه است «سود» نام دارد، عوض کنند. هر سازمانی باید پس از بررسی درآمدها و کسر هزینه‌ها، باقیمانده‌ای داشته باشد. وگرنه دوام نمی‌آورد و نمی‌تواند روی سلامت و بهبودش سرمایه‌گذاری کند.

قانون دوم از مجموعه قوانین «هفت عادت افراد تاثیرگذار» نوشته «استفن کووی»‌ برای هرکسی که بخواهد هرنوع برنامه‌ریزی داشته باشد، خیلی به درد بخور است. قانون دوم می‌گوید در ابتدا و در شروع هر کاری،‌ انتهای آن را در نظر داشته و از انتها شروع کنید. یعنی در تمامی مسیر می‌دانیم که از کجا می‌گذریم و چه راهی در پیش رو داریم و در پایان، تصویر بهتری از رسیدن به شکست یا موفقیت خواهیم داشت. با این حساب، می‌توان گفت ارزیابی یک پروژه نه در خط پایانی و انتهای پروژه، که از همان نقطه ابتدایی شروع می‌شود.

با چنین تصویری در ذهن، همان ابتدا مشخص می‌شود که اختلافی اصلی در آن‌چه تعریف کرده و آن را «غیرانتفاعی»‌ و «انتفاعی»‌ خوانده‌ایم،‌ وجود دارد. کار کردن برای کسب سود یا کار انتفاعی،‌ هم مثبت است، هم می‌توان با درصد سود و نفع حاصل شده، درصد موفقیت کار را اندازه‌گیری و محاسبه کرد. ته خط،‌ بحث سود است؛ یعنی قرار است سود کرده و دارایی خود را در پایان بیشتر کنیم. از سوی دیگر، کار «غیرانتفاعی»‌ بار منفی دارد. قرار نیست سودی در پی داشته باشد و آن‌چه در پایان قرار است به دست بیاید، افزایش دارایی یا سود مالی نیست و ما برای کسب سود کار نمی‌کنیم. مفاهیم نهفته در این دو تعریف است که کمتر هم به آن پرداخته شده است.

ما فکر می‌کنیم  که معنای «سود»‌ یا «کار انتفاعی»‌ را می دانیم ولی من می‌گویم که هیچ چیز از آن نمی‌دانیم یا دست‌کم این دو واژه به طور درست و دقیق تعریف و معنی نشده است. در یک ساختار تجاری، «سود» یعنی مازاد درآمد بر هزینه‌ها که در انتها بین صاحبان سهام به عنوان مزایای مالی پخش می‌شود. صاحبان سهام فارغ از این که نوع شرکت چه باشد، خواستار سود مالی هستند؛ اصلا در شرکت هستند تا پول در بیاورند. همین! بعضی مواقع بخشی از سود به عنوان فعالیت خیریه‌ای به جامعه داده می شود اما این کار ضروری نیست و در صورتی که سود کلی شرکت کم شود یا پایین بیاید، اجباری به ادامه پرداخت بودجه برای کارهای خیریه نیست. فعالیت‌ها و کمک‌های خیریه‌ای هم تازه به طور معمول به عنوان یکی از روش‌های ارتباط با جامعه است که سعی در قانع کردن مشتری یا صاحبان سهام دارد که شرکت در فعالیت‌های خیریه شرکت می‌کند و در نتیجه ارزش حمایت را دارد. در نهایت صاحبان سهام، صاحبان اصلی سود مالی شرکت هستند.

اما آنچه در حاشیه قرار گرفته و یا به آن بی‌اعتنایی شده این است که این تعریف «سود» در مفهوم سازمان‌های غیرانتفاعی(سازمان‌های مردم نهاد) نیز یکسان به کار رفته و با همین تفسیر، تعریف شده است؛ بخش غیرانتفاعی در تلاش برای رسیدن با آنچه که در ذهن داشته زمین‌گیر شده است. چون منابع مالی کسب شده،‌ طبق تعریف برای کار خیریه هستند، سمن‌ها (سازمان‌های مردم نهاد) باید تلاش کنند تا سرمایه‌گذاران و اداره مالیات را قانع کنند که هیچ فردی از این سرمایه و بودجه جمع‌آوری و جذب شده، سود مالی نمی‌برد و قرار هم نیست ببرد. این بار اثباتی، باعث انحرافی در تعریف بخش غیرانتفاعی شده انگار که فعالیت ناسودبری یا غیرانتفاعی یعنی هیچ مازادی از درآمد بر هزینه‌ها، نباید هرگز وجود داشته باشد: «ما برای سود کار نمی‌کنیم - ما نا‌سودبر یا همان غیرانتفاعی هستیم.»

مسئله این‌جا است که هر موسسه‌ای باید پس از بررسی درآمدها و کسر هزینه‌ها، باقیمانده‌ای داشته باشد. اگر این طور نباشد، هیچ موسسه‌ای دوام که نیاورده هیچ، موفق هم نمی‌تواند باشد. چه برسد که بتواند بر روی سلامت و بهبودش سرمایه‌گذاری کند. در این جا، مفهوم «بیشتر کردن و افزایش سود» با مفهوم «اضافه درآمد» تلفیق شده است. با وجود این‌که میزان درآمد ایجاد شده و افزایش سرمایه از اول هم مطرح نبوده است. اما مفهوم «درآمد و جذب سرمایه»‌ به عنوان «کسب سود و منفعت مالی»‌ آمده است.

حالا می‌رسیم به هسته ماجرا: اگر سازمان غیرانتفاعی برای «سود» نیست، پس برای چه است؟ به شکل گسترده، مردم معتقدند که این سازمان‌ها برای سود اجتماعی، فیزیکی، روانی و کیفیت زندگی در جامعه کار می‌کنند؛ تمام کارهایی که معمولا نمی‌توانند با هم انجام شوند تا سود را هم بیشتر کنند. چون این‌گونه کارها به شکل ارزان یا ساده، قابل انجام و فروش نیستند.  بنابراین به شکل دقیق‌تر این‌ها «برای سود اجتماع» هستند. در حالی‌که در سازمان‌های انتفاعی، فعالیت‌ها «برای سود سهام داران» است. در این ساختار، مازاد در آمد به هزینه‌ها یک ملاحظه ثانوی است و نه هدف و تمرکز اولیه.  هر دو بخش اکنون تصویر واضحی از خط پایان و «انتهای کار» در ذهن دارند که با‌ آن می‌توانند کار را شروع کنند و در هر مورد «مازاد درآمد بر هزینه» کاربرد و هدفی کاملا متفاوت دارد. برای سازمان‌های غیرانتفاعی، مازاد را می‌توان به جای سود، به درستی «حاشیه» (یا بودجه احتیاطی) نامید؛ سرمایه‌ای که لازم است تا یک سازمان به خوبی و سلامت کار کند.

حال چرا این مفاهیم بسیار مهم هستند؟ چون معنای انتها و هدف سازمان‌های انتفاعی و غیرانتفاعی، یکسان نیستند و با هم فرق دارند. در حالی‌که ما پافشاری می‌کنیم، یکسان هستند و یا یکی را به عنوان نقطه مقابل دیگری می‌بینیم؛ این گونه نیست. در تلاش برای افزایش سود سها‌‌م‌داران، تمرکز یک سازمان انتفاعی، تنها مسایل مالی است. چون سود با تعریفی که کردیم هدف اول است؛ تمامی تصمیم‌ها بر اساس ورود و خروج پول انجام می‌شود. مشتریان منبع درآمد هستند، نیروی کار در حکم کالا است و مخارج باید به حداقل برسد.

در محیطی که به منفعت اجتماع اندیشیده می‌شود، هیچ یک از این‌ها درست نیستند و یا نباید باشند. مشتریان معمولا منبع درآمد نیستند و گروه سومی برای درآمدزایی وجود دارد و همین حقیقت به تنهایی و به همراه مفهومی که بر اثر گردش پولی دارد، به شدت بزرگ و موثر است.

در انتها سازمان‌های غیرانتفاعی (سمن)، برای بهبود زندگی مردم است. بنابراین ارتباط عمیقی بین آن‌ها مورد نیاز است. بارها و بار‌ها نشان داده شده که «بهترین روش» در ارتباط با انسان‌های نیازمند این است که با آنها ارتباط شخصی ایجاد شود، اعتمادسازی شود و آن‌ها را در طول زمان هدایت کنیم.


سلامت، سلامت روان، آموزش شغلی، خدمات اجتماعی و حتی هنر، به عنوان روش‌هایی که می‌توانند در طول زمان ارتباط انسانی ایجاد کنند، تایید شده‌اند. اگر سود هدف نهایی باشد، این روش‌ها بسیار ناکارآمد، پرهزینه و مبتنی بر نیروی انسانی زیاد هستند. تمام کار فقط ناشی از فعل و انفعال و برهم‌کنش افراد با یکدیگر است. همین.

این بحث باعث چالشی جالب درباره موسسات غیرانتفاعی به عنوان «ماشین سرمایه گذاری» که در سال‌های اخیر رخ داده است، می‌شود. ورای این مسئله که برای من بسیار گیج کننده است که کسی به دنبال سودی معادل نرخ سود بازار با سرمایه‌گذاری در موسسات غیرانتفاعی باشد. واقعیت این است که درآمد «حاشیه‌ای» موسسات غیرانتفاعی به عنوان سود سرمایه، نباید بین صاحبان سرمایه پخش شود.  

البته آن ذهنیتی که در پی «سرمایه‌گذاری غیرانتفاعی» است را درک می‌کنم. به‌خصوص تمایل زیادی که برای هل دادن موسسات به سمت یادگیری مهارت‌های تجاری و مدیریتی بهتر وجود دارد. من کار بسیار عالی موسسه اف بی هرن را دنبال کرده‌ام (موسسه اف بی هرن، برای بهبود وضعیت مالی طبقه‌های آسیب‌پذیر جامعه فعالیت می‌کند)، اما این انحراف به سمت کارهای سودآور از کاری که وظیفه اصلی است، بسیار نادرست است.  

مدیریت یک موسسه برای ایجاد درآمد «حاشیه‌ای» (در تقابل با سود) قطعا بسیار مورد استقبال است و نیازمند توجه بیشتر است. اما برخورد با درآمد «حاشیه» به شکل سود برای سرمایه‌گذاران، ارزش‌های هسته‌ای موسسات غیرانتفاعی را از پایه تغییر می‌دهد. این کار برای سود نیست، این کار نیازمند سرمایه‌گذاری نیست، که نیازمند حمایت است.

در انتها با ظهور «موسسات انتفاعی» چه کنیم؟ ابتدا باید بگویم که این یکی از بهترین اتفاقات در تکامل سیستم سرمایه‌داری بوده است. دوم، من این ترکیب را به دو شکل می‌بینم:

  • اول، موسسات انتفاعی هستند که مانند همه موسسات انتفاعی دیگر کار می‌کنند با این تفاوت که تعریف سود به «سود خالص بعد از هزینه‌های لازم اجتماعی» به جای «افزایش سود» تغییر یافته است. شرکت‌های انتفاعی و سودبر، در اساس‌نامه ابتدایی خود، خود را ملزم می‌دانند که بخشی از هزینه‌هایی را که بیشتر شرکت‌های انتفاعی دیگر در بهترین حالت اختیاری می‌دانند را در هزینه‌های خود در نظر بگیرند.  مثلا هزینه مراقبت از طبیعت، حقوق‌های متعادل‌تر وغیره. اینها قابل چشم پوشی نیستند.
  • گروه دوم «موسسات اجتماعی» هستند: موسساتی که منافع اجتماعی مستقیم را به‌عنوان هدف اصلی خود در نظر گرفته‌اند. مثل موسسات بازیافت، یا موسساتی که مسکن ارزان برای اقشار کم درآمد درست می‌کنند یا درحوزه انرژی‌های برگشت‌پذیر سرمایه‌گذای می‌کنند و یا موسساتی که خدمات ورزشی را به عنوان درمان به افراد نیازمند، ارایه می‌دهند.

در بعضی مواقع آموزش کاری یا سایر اموری که به ارتباط با جامعه نیاز دارند، بخشی از شغل است. هر کسی که در این موسسات سرمایه‌گذاری می‌کند باید بداند که نرخ سود او کمتر از نرخ سود بازار است چون هدف اولیه موسسه تولید سود نیست. اجبار چنین سازمان‌هایی برای تولید سودی معادل نرخ سود بازار، ناشی از نبود فهم طبیعت این گونه از شرکت‌ها است. همه باید همان‌طور که سرمایه‌گذاری‌ها را در قالب‌های مختلف بررسی کرده و از آن مطلع می‌شوند، سرمایه‌گذاران در این گونه شرکت‌ها نیز باید اطلاع‌نامه سرمایه‌گذاری را بخوانند و بدانند چه راهی در انتظار سرمایه‌شان است.

روش‌های زیادی وجود دارد که این کار را به شکل موثر و بهینه، با قابلیت اندازه‌گیری و با کیفیت خوب انجام دهیم. روش‌های زیادی نیز وجود دارد که این کار را به شکل بد و بدون فایده انجام دهیم. اما استفاده از شیوه‌های موسسات انتفاعی برای موسسات غیرانتفاعی، آن‌ها را گمراه می‌کند و به صورت مسخره در راهی قرارخواهند گرفت که به سود مالی فکر کنند.

سلامت موسسات اجتماعی غیرانتفاعی بسیار مهم است و باید مورد توجه باشد. اگر این شیوه فکر منطقی باشد، باید موسسان، حامیان مالی و سازمان‌های مالیاتی طرز فکرشان را که هر چه مازاد درآمد بر هزینه است سود نام دارد، عوض کنند و در مقابل،‌ این مازاد در آمد را به عنوان درآمد حاشیه‌ای برای عملکرد موسسه به‌رسمیت بشناسند.

موسسان باید اجازه دهند و حتی پافشاری کنند که چنین درآمدی وجود داشته باشد و در راستای مزایای اجتماع مجدد، در موسسه سرمایه‌گذاری شود. همه ما باید این طرز فکر را که فعالیت‌هایی که به جامعه سود می‌رسانند متفاوت از سایر تبادلات مالی هستند را ترک کنیم. در انتها، کار با پول و کار با انسان‌ها اصلا یکسان نیستند و ما باید موسسات ناسودبر را از قیودی که با اعمال سیستم‌های نا‌مناسب در آن گیر افتاده‌اند آزاد کنیم.